املا و دانش ادبی صفحه 83 نگارش ششم

1 با توجّه به متن درس، جمله هایی را که در آنها واژه ی »گل« به کار رفته است، بنویسید.

صفحه 83 نگارش ششم
جواب گل به خنده گفت:
گفت و گوی غنچه و گل از درون باغچه/ باز هم به گوش می رسد
گل به زندگی اشاره کرده است.
هرچه باشد او گل است.

جواب صفحه 84 نگارش ششم

2 با توجه به متن درس، جدول را کامل کنید.
2 با توجه به متن درس، جدول را کامل کنید.

3 دو نمونه مبالغه و دو نمونه مناظره از درس هایی که تا کنون خوانده اید، بنویسید.

3 دو نمونه مبالغه و دو نمونه مناظره از درس هایی که تا کنون خوانده اید، بنویسید.

جواب
مناظره: 1: غنچه با دل گرفته گفت: زندگی لب ز خنده بستن است/گوشه ای درون خود نشستن است.
2: گل به خنده گفت: زندگی شکفتن است/ با زبان سبز، راز گفتن است.

مبالغه:1: سرو گوش بگرفت و یالش دلیر/سراز تن بکندشُ به کردار شیر
2: خروشید و جوشید و برکند خاک/ ز سمّش زمین شد همه چاک چاک

 

1 با استفاده از جانبخشی، برای هر یک از کلمه های زیر یک جمله بنویسید.
زبان سبز:
جواب درختان و گل ها با زبان سبز خود سخن می گویند.
باغچه:
جواب با شکفتن گل ها ، باغچه خندان شد.
چمنزار:
جواب چمزار از دور دست ها من را به خود می خواند.

جواب صفحه 85 نگارش ششم

2 تصویر زیر را در یک بند توصیف کنید. از جان بخشی برای زیباتر شدن توصیف خود استفاده کنید.

جواب صفحه 85 نگارش ششم

اگر جواب بالا تکراری بود از جواب های زیر استفاده نمایید.

جواببه نام خدای آفریننده چهار فصل با سفر به بعضی مکان ها هم جسمت آرامش می یابد و هم روحت… اگر جسمت خسته شود کمی که دل به آب بسپاری و گوش به صدای پرندگان ببخشی و از هیاهوی شهرهای شلوغ به دور باشی هم روحت آرامش می یابد هم جسمت…
باید به طبیعت سفر کرد و از این نعمت خدا دادی به بهترین شکل بهره برد و قدر آن را دانست.

جواب: این جنگل یکی از با صفا ترین جنگل هاست چون دارای موجودات یکدل و بینظیر و طبیعت بینظیر است جنگل پرستو ها همیشه در حال رقص هستند درخت در حال تشویق و پند دادن است پروانه همیشه خوشحال است و لباس های زیبایی برای خودش می دوزد بقیه هم در حال درس خاندن برای تیزهوشان یا کنکور هستند و سخت تلاش میکنند.

جواب: برکه ای ابی پاک و درختانی سرسبز و روستایی پر از زندگی و کارخانه ای که با این همه زیبایی ناسازگار است….

جواب: روزی روزگاری در دهی دور افتاده چندی مردم زندگی میکردند در ان اطراف کنجشک خبر چینی زندگی میکرد و از حال همه خبر داشت روزی کنار درخت نشسته بود و از درخت پرسید تو حوصله ات سر نمیرود چندین سال است که اینجا نشسته ای درخت جواب داد مگر تو این اسمان ابی اب رود زلال و بقیه حیوانات را نمیبینی چرا باید حوصله ام سر رود.

جواب: افریدگار یکتا هر کاری را باحکمت به سرانجام میرساند هرکسی برای هر کاری ساخته نشده به طور وصفی هرفردی برای انجام وظیفه اش یعنی احترام به والدین وبزرگترها شکفته شده است یعنی جنگل مادر گل و گیاه است و وظیفه اش را که افریدگار یکتا به ان سپرده با مواظبت از گل ها به فرجام خواهد برد.

جواب: این درختی بلند ومانند کوه استوار است و همچنین بهاری زیبا وبا شکوه رانشان میدهد پرندگان در حال پروازند وباصدا زیبای خود آواز بهاری میخوانند چشمه ای زلال که هر قطره اش برای ما ارزشی طلایی دارد واسمانی ابی که پر از شادابی است.

جواب: پرنده ها و پروانه ها دور مادر خود می چرخند. کوه ها در حال راز و نیاز با خداوند هستند. مادر پرنده ها و پروانه ها در حال گفت و گو با چشمه است. چمنزار ها با آوای باد به رقص در آمده است. آسمان و ابر هایی که در دل خود جای داده است به تماشای این شگفتی ها نشسته است..

 

3 تصور کنید در یک باغ پرگل ایستاده اید و چهچهه ی بلبل هم به گوش میرسد. گفت وگوی خیالی میان بلبل و گل را در یک بند بنویسید.
جواببلبل نفس عمیقی میکشد: به به چه روز قشنگی ! چه هوای خوبی! ولی افسوس کسی نیست که هم صحبت من باشد!
گل: پس من چه هستم؟ آیا وجود من که عامل زیبایی باغ است را نمیبینی؟
بلبل: ببخشید شما؟
گل: من گل هستم مظهر لطافت..
بلبل: چهه قدر خود خواهی!
گل: من اگر خودخواه‍ بودم خودم از دست رنجم بهره میبردم حاصل زحمت من چندروز زندگی است که نصیبم شده و عاقبتم پرپر شدن است.
بلبل : خطای مرا ببخشید
گل: نیازی به عذرخواهی نیست… اما فراموش نکن گاهی برخی اشتباهات بخشیده نمیشوند فرصت دوست داشتن کوتاه است..

کارگاه نویسندگی صفحه 86 نگارش ششم

کارگاه نویسندگی صفحه 86 نگارش ششم

1 حکایت محبّت را در یک بند خلاصه کنید.
جواب دو دوست صمیمی در کنار هم تصمیم به سفر گرفتن آن دو دوست از کنار یک دشت یا بیابان می‌گذشتند بر سر ماجرای با یکدیگر مشاجره کردند و دوست اولی از سر خشم بر صورت دوست دومی سیلی زد دوست دومی سخت آزرده شد و روی شن های بیابان نوشت امروز بهترین دوستم بر صورت من سیلی زد گذشت آن دو کنار جوی رسیدند اما همان دوست دومی پایشلغزید و درون رود افتاد اولین را نجات داد دوست دومی بر روی صخره ای جمله ای را هک کرد آن جمله این بود امروز بهترین دوستم مرا نجات داد دوست اولی از این ماجرا تعجب کرد و گفت چرا هنگامی که بر تو سیلی زدن بر روی شنها حک کردی ولی وقتی که جانت را نجات دادن بر روی صخره دوست دومی پاسخ داد خواستند که بدی هایت را باد پاک کند ولی به روی صخره هیچگاه هیچگاه هیچگاه هیچ باد و طوفان و سیل آن را از بین نمی برد ممنونم.

جواب های بیشتر:

جواب: روزی دو دوست در راهی باهم بحث کردند دوست اول بر دوست دوم سیلی زد دوست اول روی ساحل نوشت امروز بهترین دوستم به من سیلی زد بعد از مدتی دوست سیلی خورده افتاد تو برکه دوست سیلی زده به نجات او رفت بعد دوست سیلی خورده روی سخره نوشت که امروز بهترین دوستم من را نجات داد.

جواب: روزی دو دوست با هم در بیابان راه می رفتند دعوای شدید شد دوست دوم دوست اول را سیلی زد. دوست اول در ماسه ها نوشت امروز بهترین دوستام به من سیلی زد. چندی بعد دوست سیلی خورده در برکه افتاد و دوست دیگر او را نجات داد. دوست سیلی خورده روی سنگ حک کرد که امروز بهترین دوستم مرا نجات داد…

جواب: روزی دو دوست هنگام راه رفتن بر سر موضوعی به مشاجره پرداختند. دوست اول بر دوست دیگر سیلی زد و او را از خود آزرد. دوستی که سیلی خورده بود روی شن ها نوشت امروز بهترین دوستم به من سیلی زد تا توفان آن را پاک کند. کمی بعد دوستی که ازرده خاطر شده بود لغزید ودر برکه افتاد دوستش برای نجات او شتافت و او را از آب بیرون آورد. و دوستی که برر آب افتاده بود روی صخره ای حک کرد امروز بهترین دوستم مرا نجات داد. تا هیچ تند بادی نتداند آن جمله را پاک کند دوست دیگر از این کار او بسیار تعجب کرده بود.

جواب: روزی دوستی از دوست دیگر می پرسد میشه امروز توی خانه ی شما بمانم چون با مادرم و پدرم بحث کردم و بعد از خانه زدم بیرون حالا میشه بیا
دوس دیگر گفت من حرفی ندارم ولی بخاطر دوستیمان تو نباید الان بیای خانه ی ما چون با آمدن تو به خانه ی ما هر لحظه جدایی بین شما و خانواده ات می افتد ببخشید بخاطر خودت نمیشه.

 

2 خلاصه ی آخرین داستانی را که خوانده اید، بنویسید.
جواب برعهده دانش آموز

برای نمونه :

جواب: روزی بود و روزگاری. دهقان برای قطع درخت کاج به سوی چمن زار حرکت کرد و درخت را برید و تکه تکه کرد. درخت وقتی تن خود را درحال سوختن در آتش دید، گریست. آتش با خنده به درخت گفت ای،
درخت چرا گریه می کنی حق تو همین است بخاطر اینکه تو محصول ندادی..

جواب: برای داستان خواندن خوب است خیلی هم زحمت کشیدی این همه را تایپ کردی ولی آخه ما اینو کجا جاش بدیم آخه.

جوابروزی روزگاری مردی بود فقیر او هر روز هیزم میفروخت تا خرج خود را در بیاورد وی روزی به یک مرد ثروتمند برخورد میکند مرد ثروتمند میگوید چه کار میکنی ای فقیر.

درک متن صفحه 87 نگارش ششم

ب) یک بند بنویسید و واژه های »اگر، ولی، امّا، و، زیرا، چون« را در آن به کار ببرید.
جواباگر من زیبا بودم همه من را دوست داشتند چون انسان ها افراد زیبا را دوست دارند ام من که زشت هستم زیرا انسان ها ما را از روی ظاهر تشخیص می دهند اما کار بسیار اشتباهی انجام می دهند ولی ما هر قیافه ای داریم باید خدا را شاکر باشیم.

جواب : امروز برف می امد من سرما خوده بود می خواستم به حیاط برم اما مامانم جلوی من را گرفت اگر چه سرم در میکرد و مریض بود در پنجره زیرا چشمم به برتدر کوچک خورد که دارد ادم برفی درست میکند چون اون پسر فضول بود ولی من زرنگ نیستم که از دست مادرم فرار کنم و صبر کردم تا حالم خوب بشود.

جواباگر این آدمها ب جای آدم بودن کمی هم انسان بودند؛دنیایمان زیباتر می شد،ولی حیف ک این آدمها زیبایی را در ظاهر می بینند و باطن شناس نیستند و هیچوقت و هیچوقت باطن شناس نخواهند شد. اما من تغییری خواهم بود ک میخواهم در دنیا ب وجود بیاورم،چون ک این تغییر برای من یک هدف است و من هیچوقت شکست را نخواهم پذیرفت زیرا ک هدف هایم را می پرستم…!

هنر و سرگرمی صفحه 88 نگارش ششم

1 از روی سرمشق زیر، خوشخط و زیبا بنویسید. [دیگه این با خودتونه]

به بازیگری می ماند این چرخ مست که بازی برآرد به هفتاد دست

زمانی به دستِ یکی ناسزا زمانی خود از درد و سختی رها

 

2 از نقطه ی شروع، پنج تا پنج تا خانه ها را بشمارید و حروف به دست آمده را یادداشت کنید. وقتی به آخر شکل رسیدید، شمارش را از حرف آخر (و) شروع کنید و با حروف ردیف اوّل به همان ترتیب ( پنج تایی) ادامه دهید. با کنار هم قرار دادن حروف، یک جمله ی زیبا به دست میآید.
خنده یعنی اینکه دل ها زنده است.

خنده یعنی اینکه دل ها زنده است.

اگر دنبال درس بعدی هستید لطفاً روی درس 14 نگارش ششم کلیک نمایید. همچنین جهت دریافت گام به گام نگارش ششم میتوانید در همگام درس جستجو نمایید.